مروری از گذشته
سلام دختر قشنگم ... ببخش مامانی رو میدونم خیلی دیر به دیر برات مینویسم چون واقعا با کارهای شما و نگه داشتنت وقت نمیشه ... عزیز دلم ما بیشتر روزها رو خونه عزیز جون هستیم و این وسطا گاهی یکی دو روز میایم خونه خودمون ... راستشو بخوای هنوز کوشولویی و من تنهایی خیلی سختمه که کارهاتو انجام بدم مخصوصا شبها .... بابا فرشاد هم خیلی کمکم میکنه اما خب بازم ... مامانی تنبل نیستا به خدا تمام تلاشمو میکنم اما بازم کم میارم ... خیلی حرفها دارم که شاید یه روز سر فرصت تر برات بنویسم ... من و شما و بابایی جمعه گذشته اومدیم خونمون قرار نبود زیاد بمونیم اما همکارای مامان زنگ زدن که این هفته میخوان بیان منم هی منتظر که اینا خبر بدن چه روزی میان هنو...